کنسرت عشق | پارت ۸ |
شوگا: اهههههه یکم ببندین میخوام بخوابممم
جنی: راست میگه ببندینننن
لیسا: به اعصاب خوب مثلت باشین
ویو رزی🐇
نفسه عمیقی کشیدم
رزی: ام خب بچها من یکم میرم حیاط
بچها: برووو
رزی: لبخندی زدم و از ساختمون اومدم بیرون جایه خیلی بزرگی بود حیاطش مثله جنگل بود به دورترین مکان رفتم و نشستم روی چمنا همیشه عاشقه این جور چیزا بودم بارون شدید گرفت منم زیرش نشسته بودم که با شنیدن اون صدا بدنم یخ زد صدای مار بود که روی پشته گردنم نشسته بود گریم گرفته بود حرفی نمیزدم که درده بدی روی گرونم احساس کردم و سیاهی
ویو جیمین🐨
خسته بودم و باید با رزی حرف میزدم بچها خیلی محوه رقص بودن اروم اومدم بیرون رده پاشو دمبال کردم باورم نمیسد عصبی بودم مارو از روی گردنش پرت کردم و با صدای بلند و بغض تری داد زدم
جیمین: رزیییی
سریع سواره ماشین شدم و رزیو عقب گذاشتم و سمته بیمارستان روندم رزیو براید استایل بغل کردم و رفتم توی بیمارستان پرستار با دیونم هم ذوق کرده بود و هم تعجب
پرستار: آ..آقی پارک جیمین خانوم رزی..
جیمین: یه مر نیشش زده میشه بدویین ( با بغض )
پرستار : چشم
ویو لیسا🦭
از فازه رقص بیرون اومدم و با جیغ گفتم
لیسا: رزیو جیمین کجانننننن
تهیونگ: الان میگیرمش
جیمین: بله هیونگ ( با بغض )
تهیونگ: شما کجایین چرت گوشیه رزی خاموشه؟
جیمین: بیاین بیمارستان..... بهتون میگم
تهیونگ: باشه الان خودمونو میرسونیم
قط کردم و رو به بچها گفتم
ته: جیمین بهون ادرسه بیمارستان داده
جنی: راست میگه ببندینننن
لیسا: به اعصاب خوب مثلت باشین
ویو رزی🐇
نفسه عمیقی کشیدم
رزی: ام خب بچها من یکم میرم حیاط
بچها: برووو
رزی: لبخندی زدم و از ساختمون اومدم بیرون جایه خیلی بزرگی بود حیاطش مثله جنگل بود به دورترین مکان رفتم و نشستم روی چمنا همیشه عاشقه این جور چیزا بودم بارون شدید گرفت منم زیرش نشسته بودم که با شنیدن اون صدا بدنم یخ زد صدای مار بود که روی پشته گردنم نشسته بود گریم گرفته بود حرفی نمیزدم که درده بدی روی گرونم احساس کردم و سیاهی
ویو جیمین🐨
خسته بودم و باید با رزی حرف میزدم بچها خیلی محوه رقص بودن اروم اومدم بیرون رده پاشو دمبال کردم باورم نمیسد عصبی بودم مارو از روی گردنش پرت کردم و با صدای بلند و بغض تری داد زدم
جیمین: رزیییی
سریع سواره ماشین شدم و رزیو عقب گذاشتم و سمته بیمارستان روندم رزیو براید استایل بغل کردم و رفتم توی بیمارستان پرستار با دیونم هم ذوق کرده بود و هم تعجب
پرستار: آ..آقی پارک جیمین خانوم رزی..
جیمین: یه مر نیشش زده میشه بدویین ( با بغض )
پرستار : چشم
ویو لیسا🦭
از فازه رقص بیرون اومدم و با جیغ گفتم
لیسا: رزیو جیمین کجانننننن
تهیونگ: الان میگیرمش
جیمین: بله هیونگ ( با بغض )
تهیونگ: شما کجایین چرت گوشیه رزی خاموشه؟
جیمین: بیاین بیمارستان..... بهتون میگم
تهیونگ: باشه الان خودمونو میرسونیم
قط کردم و رو به بچها گفتم
ته: جیمین بهون ادرسه بیمارستان داده
۶.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.